این وب سایت به جهت شرح احوالات و وقایع اتفاقیه ایامم دایر گردید، چیزی نیست جز یک دقدقه ذهنی

من کجا و شما کجا

هر وقت فکر می کنم که چرا انقدر زود دیرر می شود به یاد می آورم هر آغاز پایانی دارد و آن هنگام که به پایان فکر می کنم اندر احوالات حال خویش مکدر احوال می شوم و هر از چند گاهی به خود خرده میگیرم که چرا؟

جدا چرا وقتی ما از آخر و پایان که مشتی خاک در این عالم خاکی است و دیوان الهی در آن وادی موعود است با خبریم،  چرا؟

چرا برای سوار شدن بر اسب شاخ دار بالدار خیالمان آرزوی تکه نان شبی را از کودکی یتیم دریغ می کنیم چرا در اوج پرواز بر رویاهای بی پایانمان یادمان می رود پیرمردی کفاش با چشمانش تمنایی از کفشهای نه چندان خاک نشسته ما دارد و در هنگام قهقهه های مستانه همنشینی ها و بد مستی هایمان در پن هوس رویایی خود آرزوی تماشای تصویر رنگی از جعبه جادویی دخترک سبزی فروش را له می کنیم...

 چون ما فکر می کنیم این ما هستیم که صاحب زمین و زمانیم و دیگران نوکران حلقه به گوش مایند

چون فکر می کنیم همه چیز بر وفق مراد ما باید به پیش رود

چون در تفکر خویش جای برای دیگر مخلوقات الهی در نظر نمی گیریم و همه چیز و همه کس را مال خود می دانیم

 و اگر می گوییم عاشقیم نه بدان معنا است که عاشق کرده های کسی باشیم و منش و رفتار کسی ما را شیدایش کرده باشد بلکه عاشق مالکیت به دیگری هستیم تا آن هم به لیست اموال منقول و غیر منقول ما اضافه شود

به قول حلاج که عشق آن است که" امروز بینی و فردا و پس فردا "  نه آنکه بعد از اولین چین روی معشوق این فیل هوس های ماست که یاد هندوستان می کند






گزارش تخلف
بعدی