این وب سایت به جهت شرح احوالات و وقایع اتفاقیه ایامم دایر گردید، چیزی نیست جز یک دقدقه ذهنی

کبوتر حریم

چند وقت پیش کبوتر دلم زائر حریم امام رضا(ع) شده بود اونجا این شعر رو از قول یه مداح شنیدم مه این بار کبوتر دلم رو زائر بقیع مرد و این وسط دلم تو دو راهی مدینه و مشهد راه غربت رو جستجو میکرد و اونجا بود که معنای تمنای ظهور رو فهمیدم ،
راستی اون شهر این بود:

آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا***   تو که پرواز می کنی تو حرم امام رضا

من کبوتر بقیع ام با تو خیلی فرق دارم*** سرم و بجای گنبد روی خاکها می ذارم

خونه قشنگ تو کجا و این خونه کجا***  گنبد طلا کجا قبرهای ویرونه کجا

اونجا هرکی می پره طائر افلاکی می شه*** اینجا هرکی می پره بال و پرش خاکی می شه

اونجا خادما با زائر آقا مهربونن*** اینجا زائرا رو از کنار قبرها می رونن

تو که هر شب می سوزه چلچراغا دور و برت***  به امام رضا بگو غریب تویی یا مادرت

کی میگه که تو غریبی غریب عاشق نداره ***روز و شب این همه عاشق رو خاکت سر می ذاره

غریب اونه تو بقیع شمع و چراغی نداره ***  نه ضریح و نه حرم حتی رواقی نداره







من کجا و شما کجا

هر وقت فکر می کنم که چرا انقدر زود دیرر می شود به یاد می آورم هر آغاز پایانی دارد و آن هنگام که به پایان فکر می کنم اندر احوالات حال خویش مکدر احوال می شوم و هر از چند گاهی به خود خرده میگیرم که چرا؟

جدا چرا وقتی ما از آخر و پایان که مشتی خاک در این عالم خاکی است و دیوان الهی در آن وادی موعود است با خبریم،  چرا؟

چرا برای سوار شدن بر اسب شاخ دار بالدار خیالمان آرزوی تکه نان شبی را از کودکی یتیم دریغ می کنیم چرا در اوج پرواز بر رویاهای بی پایانمان یادمان می رود پیرمردی کفاش با چشمانش تمنایی از کفشهای نه چندان خاک نشسته ما دارد و در هنگام قهقهه های مستانه همنشینی ها و بد مستی هایمان در پن هوس رویایی خود آرزوی تماشای تصویر رنگی از جعبه جادویی دخترک سبزی فروش را له می کنیم...

 چون ما فکر می کنیم این ما هستیم که صاحب زمین و زمانیم و دیگران نوکران حلقه به گوش مایند

چون فکر می کنیم همه چیز بر وفق مراد ما باید به پیش رود

چون در تفکر خویش جای برای دیگر مخلوقات الهی در نظر نمی گیریم و همه چیز و همه کس را مال خود می دانیم

 و اگر می گوییم عاشقیم نه بدان معنا است که عاشق کرده های کسی باشیم و منش و رفتار کسی ما را شیدایش کرده باشد بلکه عاشق مالکیت به دیگری هستیم تا آن هم به لیست اموال منقول و غیر منقول ما اضافه شود

به قول حلاج که عشق آن است که" امروز بینی و فردا و پس فردا "  نه آنکه بعد از اولین چین روی معشوق این فیل هوس های ماست که یاد هندوستان می کند






باز هم خودت و خودم رو عشقه

خدا جون نوکرتم مرامتُ همه چی دادی بی منت به غلامت نگاه کن
خداجون قربونت این کوچیکت رو خودت سر به راه کن
خدا جون دم غروبی بد جوری تو قلبم بودی، باز هم دلمو با صفا کن
خداجون با اینکه من غرقم و تو غریقت و مبتلا کن
....
ادامه دارد






ب مثل بسم الله

یه عمر گشتم تا که فهمیدم هیچ کجا اینجا نمیشه و هیچ کی تو نمیشه

آره! هیچ کجا اینجا یعنی زمینت ای خدا نمیشه

آره! هیچکی چون شما نمیشه ای خدا ، این عشق های درپیتی این بتهای زمینی که حتی آینه هم تاب تحمل کبر و غرورشون رو نداره، این راه های چرند این حرفهای الکی من رو شدیدا دچار تنگی آسایش کرده و تو پیچ جاده ی چه کنم تابلوی بسوی اله بدجوری من رو متوقف کرده

میگم بسم الله تو بگو سرعتم رو رو چند باشه، میگم به امید شما تو بگو GPS ام کی فعال میشه

من میگم راه رسیدن به تو، چیه جز راه صدیقین و راهنماهای زمینیت، تو بگو اگه داره کسی چیزی جز این بگه به ما

تا بعد






گزارش تخلف
بعدی